[82]
تو این سفر چن روز پیش ک رفته بودم
با یکی از بچه ها اشنا شدم
و تقریبن رفیق ، ی شب اومد گفت میخام با یکی حرف بزنم
میتونم ب اعتماد کنم منم تا صب نشستم ب حرفاش گوش دادم
و خیلیم نصیحتش کردم ، بنده خدا مشکلات زیادی داشت ک تقریبن حل شده بودن
فقط ی چیزی بدجور افتاده بود توش ، خط دختر بازی و این حرفا ...
خیلی باش حرف زدم ، خیلی بش گفتم ک اینکار و کنار بزاره
توبه کنه ، بش گفتم مطمعن باش شک نکن اگ چشمت دنبال ناموس مردم باشه
چشم مردمم دنبال ناموس خودته ، گفتم چوبشو میخوری هرچه زودتر توبه کن
، خلاصه بعد از 10 ساعت حرف زدن ، آخرش ب من گفت
چون تو خودت عرضا این کارا رو نداری اینطوری میگی
خیلی از حرفش ناراحت شدم البته خداروشکر ک عرضه شو ندارم
بعضی وقتا عرضه نداشتن خیلی خوبه
نظرات شما عزیزان: